بانو
تمام پرندگان شهر
از راز ما خبر دارند
از روي سيم هاي تلفن
جم نميخورند.
گوشي را كه بر مي داري
سيم ها گرم مي شوند،
صداي تو كه مي پيچد
به خط مي شوند،
همديگر را مي بوسند
2
قرارمان
فردا
پای همین شعر
که قرار است
ادامه اش
آواز کشتگان باشد
یا
نیمه ی دیگر تو
که پشت همین دیوار
جا مانده است
نگران نباش
این بال های بریده
پایان خوشی
خواهد داشت
3
سکوت کرده ام
نگاه می کنم
و می شمارم قدم هایت را که این گونه آرام تو را از من دور می کنند
می شمارم زمان را که این گونه آسان تو را از من می گیرد
می دانم زمانی که محو شوی گریه خواهم کرد
و خواهم شمارد که چند روز به نامت گذشت
راستی یادت هست وقتی آمدی راه را گم کرده بودی؟
4
خیابان های بی رحم شهر
مرا کلافه می کند
نفس های تو که به گونه هایم لختی آرام می خورد
مرا آرام می کند
روی شانه هایت آن قدر آرام شده ام
که خمیازه می کشم
و اگر صندلی های خشک ماشین اجازه دهد
می خوابم
خوابی که این بار با حضورت معنای خوش رویا ها است.
5
سیاه یعنی کلاغ همسایه
حالا
سی بار از روی این آسمان بنویس
تا ماه بیرون بیاید!
6
هوای خانه ات را کردم
با دف چنار و
تبریزی-های تهران.
تا شب در نگاهم پلک نگذاشته
بیا
و از چای دم کشیده ی چشمانت
یک تفاله مهمان ام کن.
نظرات شما عزیزان:
پسرک عاشقی را می شناسم
که در آغوشم آرام می گیرد
در میانه ام زندگی میکند
در دستانم گل می گذارد
و بر تمامیت من بوسه می زند ...
چشم هایش
که بی تردید و شفاف نگاهم کرده است
ساعت هابر جای جای روحم
آواز سر داده اند
و من
سرشارم از او
تهی شده ام ز خود
ز پوچی ز تنهایی
سروده است مرا
چه نرم و چه نازک
و من
دخترکی میشوم
در دستان نوازشگر او
می سراید مرامی نوازد مرا
می نشاند مرا
در عمیق ترین زوایای ذهنم
آنجا که دیگر
من هستم و او
آرزو می کنم زندگی با تو مهربان باشد
امیدوارم هرآنچه که آرزو داشتی بدست آوری
برایت آرزوی شادی و خوشبختی را دارم
و فراتر از همه اینها
برایت آرزوی عشق می کنم
و بدان که من تو را دوست خواهم داشت
برای همیشه
عشق را به زمان و مکان نتوان گره زد، عشق موجودیت متفاوت از من و توست، اجازه نمیگیرد، زمان و مکان نمیشناسد، شخصیت را ، عمر را، بودن ، نبودن و غیره را
زین پس برای رد کردن عشق بهانه مجوی
ای که در پِیش هستی عمری در برزن و کوی